تاریخ ساخت:2018

نویسنده: نرگس واثق

تعداد صفحات: 389

ژانر:عاشقانه-فانتزی-پلیسی






در باره این رمان:

دو روز از آن روز گذشت هیچ کسی دیگه دنبالم نیومد. نه آبی، نه غذایی امروز از سر صبح آب هم نخورده بودم. ساعت رو هم نمی‌دونستم فقط از تاریکی اتاق تشخیص داده می‌تونستم شب شده. بی‌حال روی تخت جا به جا شدم حتی حال نداشتم دستم رو هم تکان بدم. صدای چرخش کلید توی در اومد نمی‌دونستم خوشحال باشم یا گریه کنم.

پشتم به در بود این که کی اومد داخل رو نمی‌دونستم. صدای قدم‌هایی که تخت رو دور زد و پشت بندش چهرهی ماهان نمایان شد. با غرور خاصی گفت:
- خوبی سرگرد تابان؟
چشم‌هام شد قد توپ این از کجا فهمید؟
- چشم‌هات رو بزرگ نکن بهت گفتم ماهان کاری رو که بخواد انجام می‌ده!

با اشاره‌ی چشم گفتم کمی نزدیک بیاد. سرش رو نزدیکم کرد با صدای دروگه و بی‌حال گفتم:
- همه چیز رو در مورد من فهمیدی؟
با غرور گفت:
- آره همه چیز!
پوزخند بی‌حالی زدم و گفتم:
- پس به درک!

 
دانلود این رمان به صورت pdf