تاریخ انتشار : 2021

نویسنده : TmD

تعداد صفحات : 188 جلد اول

ژانر : ماجرایی - عاشقانه - فانتزی - تخیلی

وضعیت : جلد اول ، به صورت آنلاین



 
 
 

در باره این رمان:
 

اگرچه این رمان روایتی از 3000 سال قبل را ( مدتی قبل از امپراتوری هخامنش ) روایت میکند و قالب تاریخی به خود گرفته است ، اما موضوع رمان بر رویداد تخیلی ای که زاده ذهن نویسنده است دلالت دارد . 
موضوع رمان از آن قرار است که در دنیایی موازی اما متفاوت موجودات دیگری به نام الف زندگی میکنند که برعکس انسان ها به عناصر قدرت مند حیات دسترسی دارند و در این میان شاهدختی از دنیای الف ها به دنیای انسان ها پا گذاشته و  عاشق انسانی می شود که نیمه الفی دورگه را به دنیا می آورد.
روایت داستان در مورد سرگذشت آن دورگه نیمه الف به نام هودین ( نام باستانی از طوران ) است که پس از ماجرای درازی متوجه میشود قدرتی فراتر از تصور داشته است و از همین رو شخصی به عنوان کارآموز او موظف می شود که او را برای روبرو شدن با یک شیطان پلید که درواقع نیروی شر از تاریکی است آماده کند ؛ اما او عاشق دختری از دنیای انسان ها به نام ویستا ( نام های باستانی طوران ) است که بنا به دلایلی به دنیای الف ها کشانده شده است و او ...
این رمان سرآغاز وسیعی دارد و برای درک بهتر آن توضیحاتی در برخی از بخش های داستان آورده شده است و پایان جلد اول این کتاب شروع تازه و بسیار متفاوتی برای جلد دوم آن است.یا بهتر می توان گفت جلد اول کتاب روایتی ما قبل تاریخ را دارد و جلد دوم به جهان امروزی کشیده شده است که زندگی جاودان شخصیت داستان را با گذشت تاریخ آشنا می کند.

قسمت هایی از کتاب :

آیریک با آنکه اصرار هودین را می شنید با چنین خواسته ای مخالفت می کرد زیرا کوچک ترین اتفاقی باعث افشای او میشد و هیچ اندیشه ای نبود که با افشای او چه بر سرش می آمد ؛ ممکن بود او را به عنوان یک اهریمن اعدام میکردند ؛
هودین بسیار ناراحت بود و تنفری از خودش داشت که او را از خود بیزار کرد بود ؛ پس از آنکه هودین و پدرش به خانه باز گشتند ، فریاد گیسیا از دور شنیده شد ؛ در آن حال آیریک به سرعت هودین را به سمت زیرزمین خانه برد و درون صندوقچه ای کوچک و چوبی مخفی کرد و روبه او برای آخرین کلماتش از او خواست تا هر اتفاقی بیافتد از درون صندوقچه اش بیرون نیاید و سپس به سرعت به سوی گیسیا شتابان شد .
فریاد های مکرر از سوی مادر هودین از درون صندوقچه کوچکی که او را برای همان یک لحظه سرنوشت ساز نجات داده بود موجب آزار هودین میشد و سرانجام او با بی قراری از صنودقچه چوبی اش بیرون زد و به سمت مادرش به راه افتاد ؛ اما دیگر هیچ اثری از پدر و یا مادرش نبود ؛ اکنون در آن دنیای وحشی کاملا تنها مانده بود .
***
خشم درونم اوج گرفته بود که باعث شد از سر آن فریادی عمیق بکشم که یکباره متوجه شدم همه چیز در شگفتی عجیبی فرو رفت.گویا درخت ها و گل ها جان گرفته بودند.گل هایی که در آن شب باید به خواب می رفتند با ظاهری عجیب شکوفه هایشان را باز کرده بودند و گویا همه آنها بر من خیره شده بودند.احساس میکردم که درخت ها در آن لحظه من را نگاه میکردند ! این عجیب ترین چیزی بود که به عمرم میدیدم.
در حالی که آرام آرام نفسم را درون سینه ام قورت داده بودم قدم های بسیار سبکی بر میداشتم و به سمت گلبرگی که با ظاهر عجیبش بر من خیره شده بود حرکت میکردم ، احساس میکردم زمین من را رها کرده بود و شاید در آن لحظه آنقدر رها شده بودم که میتوانستم با یک پریدن ساده به قعر آسمان می رفتم ؛ همچنان به گلبرک کوچک نزدیک شدم و به صورت قرمز رنگش خیره شده بودم که در آن هنگام آرام دستم را به سوی آن دراز کردم و گلبرگ هایش را لمس کردم ، اما در کمال شگفتی یکباره گلبرگ ها حالت عجیبی از خود نشان دادند و به آهستگی رنگی ارغوانی به خود میگرفتند تا اینکه کاملا ظاهر نورانی و ارغوانی ای به خود گرفت.درخشش عجیبی در آن شب سیاه داشتند که باعث میشد به  وضوح آن لحظات شک کنم.آیا درون رویا بودم؟


جهت مطالعه این رمان از طریق آرشیو زیر قسمت های جدید رمان را دنبال کنید ؛ به یاد داشته باشید که مقدمه و یا پیشگفتار که در آرشیو قرار گرفته است همان قسمت اول این رمان می باشد و مطالعه آن ضروری و جزوی از رمان است ؛ امیدوارم از این رمان هیجان انگیز لذت ببرید .

( برخی از بخش های کتاب نگارش و اصلاح نشده است! امیدوارم در مطالعه تان موردی به وجود نیاورد. 🙂)