تاریخ ساخت:2018

نویسنده:مرجان ماه سپند

تعداد صفحات:169

ژانر:عاشقانه-درام






در باره این رمان:

در باز شد... وارد حیاط شدم که ماتم برد... چه حیاط بزرگ و زیبایی بود... تمام زمین چمن بود و راه باریک سنگفرش شده‌ای مسیر منتهی به خانه را نشان میداد... همانطور که آرام آرام و غرق در زیبایی خانه قدم بر میداشتم صدایی شنیدم... صدای پارس یک سگ که مرا به خود آورد و تند تند به سمت خانه رفتم... یک سگ تازی سیاه و براق جلوی در خانه به یک درخت بسته شده بود... در حالی که با ترس نگاهش میکردم در باز شد و زنی میانسال که لباس‌های زیبایی به تن داشت در قاب ایستاد و گفت: بیا... نترس!
آرم آرام از پله‌ها بالا رفتم و روبروی آن زن ایستادم و گفتم:سلام خانوم محبی شمایید؟

زن با لبخندی ملیح گفت: آره... بیا تو و خودش جلوی من وارد خانه شد.

داخل خانه خیلی زیباتر و شیک تر از حیاط بود... پشت سر خانوم محبی وارد پذیرایی مجلل خانه شدم... او روی یک مبل سلطنتی نشست و من همانطور ایستاده بودم... گفت: بشین عزیزم و من روی یک مبل یک نفره در همان سری نشستم.  خانوم محبی گفت: گفتی آقای مجد معرفی کرده... کدوم مجد؟

راستش اسم کوچیکشون رو نمیدونم همونی که استاد دانشگاه هستن..

- آها... فهمیدم... از کجا میشناسیش؟

- استادم هستن...من دانشجوی رشته زیست شناسی هستم

- پس با وجود دانشگاه نمیتونی تمام وقت اینجا باشی...

- نه... راستش آقای مجد هم با قبول این موضوع من رو فرستادن... من میتونم ساعت کلاس هام رو عوض کنم و همه رو بندازم صبح و از بعد از ظهر تا شب بیام اینجا.

- الان چند روزه که به خاطر وضع حمل خدمتکار قبلی همه‌ی کارای خونه به گردن من و دخترمه. با اومدن تو ما هم کارمون سبک میشه.

- مگه شما خدمتکار نمیخواین که کار نکنید؟

- نه امن خدمتکار میخوام که کارام سبک بشه... . من از بیکار یه جا نشستن خیلی بدم میاد. راستی اسمتو نگفتی؟

- شهرزاد...شهرزاد فرخزاد

- خب شهرزاد جون... هر مبلغی بگی قبول می‌کنم

- اینجوری زشته اشما هر چی لطف کنید من قبول می‌کنم.

- ما به خدمتکار قبلی روزی 35 تومن می‌دادیم...حالا چون تو دانشجویی و سفارش شده‌ی آقای مجد هستی  40تومن در روز خوبه؟

- خیلی خوبه فقط یه خواهشی که دارم روزانه بهم حقوق ندید... ماهانه بدید ممنون می‌شم.

- باشه... راستی میتونی به تماس بگیری من با خانواده‌ات صحبت کنم؟....


دانلود رمان به صورت pdf