تاریخ ساخت:2018

نویسنده: محدثه رجبی سیف آبادی

تعداد صفحات: 576

ژانر:عاشقانه-اجتماعی





در باره این رمان:

دختره بعد از یک روز اسباب کشی کرد به خونه‌ی جدیدش...
مرد مسن و پسر جوونی که طبق گفته‌ی خودش عمو و پسر عموش بودن اومده بودن کمکش و من و پرهام دوباره از اون محوطه دور شده بودیم تا دیده نشیم...
دو سه ساعت بعد به خونه برگشتیم... هنوز زود بود تا به زندگی توی این چاردیواری عادت کنه... تونیک ساده‌ای تنش بود و شال مشکی رنگی هم روی موهاش انداخته بود...
صورتی بی آرایش و ساده... درست مثل فرشته... اما باز هم با دیدن من و پرهام یهو از جا پرید...
سریع دستمو جلوش گرفتم.
- آروم... آروم باش...
- ببخشید آقای مهرانفر... حواسم بهتون نبود...
- اگه قرار باشه تا اخرش آقای مهرانفر صدام کنی معذب‌تر از این می‌شیا... بهتره توام مثل فرشته راحت باشی. یاسمین خانم...
مکثی کرد و آروم سر تکون داد...
- بله چشم... پرهام صدای خنده‌اش کنار گوشم بلند شد و در گوشم گفت:
-‌ ای کلک...

 
دانلود این رمان به صورت pdf